روایت یک مخالف روحانی از حضور در مهرآباد
یک بلاگر مخالف روحانی، حضورش در تجمع فرودگاه مهرآباد را روایت کرده است.
به گزارش ایسنا به نقل از پارسینه، امین فرجاللهی در وبلاگ خود نوشت:
«یک: آخرین ساعات روز دوشنبه بود که خبر مکالمه روحانی و اوباما در رسانهها منتشر شد. ساعت حدود ده و یازده شب بود که هواداران دولت در شبکههای اجتماعی با شیر کردن عکس منتشره از حسن روحانی در هواپیمای برگشت که در صفحه توئیترش منتشر شده بود، اعلام کردند که فردا ساعت ده صبح برای استقبال از رئیسجمهور به فرودگاه میروند.
دو: پس از این بود که زمزمههایی بین فعالین مختلف دانشجویی راه افتاد که ما هم برویم؟ نرویم؟ چرا و ...؟ با چند نفر از دوستان صحبت کردم، هنوز به تصمیم واحدی نرسیده بودند. از صادق شهبازی روی چت پرسیدم بریم فرودگاه؟ گفت: «من شک دارم. اونجا دعوای مردم با مردم ممکنه بشه.» ساعت حدود یک و نیم دو بود که باز روی چت ازش پرسیدم چی شد؟ میریم؟ گفت: «بریم، منتها بدون شعار.» به شوخی گفتم پس چه کارکنیم؟ راهپیمایی سکوت؟ جواب داد: «با آرامش بالای صد در صد، دقیقا؛ ورقه و دستنوشتهها گویای همه چیز هست.» از دوستان دیگر هم که پرسیدم میگفتند که استقبال اعتراضی برگزار کنیم و با پلاکارد برویم و حرفمان را آرام و بدون ایجاد تنش و چالش بزنیم و فضا را تقابلی نکنیم.
سه: خیلیها از ساعت ده، ده و نیم رفته بودند جلوی پاویون ریاست جمهوری. صد تا دویست تایی هم از جمعیت استقبالکنندگان رئیسجمهور را دانشآموزان مدارس سلمان فارسی و شهید بهشتی تشکیل میدادند که به خاطر ضایع بودن بیش از حد برشان گرداندند.
با یکی از بچهها ساعت یک ربع به دوازده رسیدیم فرودگاه. جلوی درب پاویون هفتاد هشتاد نفر از حامیان دولت جمع شده بودند با بنر و وانت و بلندگو و اینها. پشت سر آنها با مقداری فاصله هم بچههای ما بودند که حدود صد نفر بودند و داشتند بیانیه میخواندند. جمعیتمان تقریبا برابر بود. بچههای ما پلاکارد به دست دو طرف لاین چپ ایستاده بودند و هواداران دولت هم جلوی درب پاویون تجمع کرده بودند.
سری به جمعیت هواداران روحانی زدم. وانتی با بلندگو آورده بودند که روحانی نسبتا مسنی مشغول شعار دادن با آن بود و جمعیت هم تکرار میکردند. وانت دیگری کمی آنطرفتر بود که چهار پنج تا گوسفند در آن بود که وقتی حسن روحانی آمد جلوی ماشینشان قربانی کردند. یکی از دانشجویان مارکسیست دانشگاه را هم دیدم. روز بعدش خندهام گرفت وقتی دیدم در فیسبوکش نوشته: «تعداد مخالفان لباس شخصی که آمده بودند در حدود سی چهل نفر بود. حامیان روحانی هم نزدیک به هزار نفر میشدند.»
چند دقیقهای گذشت و وقت اذان شد. قبل از اون بچهها میگفتند که بچه دبستانیها که یک مدت مونده بودن سوار اتوبوساشون میشن و بر میگردند. از اون گذشته بیشتر از یک ساعت و خردهای تاخیر ایجاد شده بود، اغلب حاضرین در استقبال اعتراضی حدس میزدند روحانی رفته باشه یا اینکه قراره از جای دیگه بره. خلاصه بچهها مطابق معمول تجمعاتمان، از بلندگو اذان خواندند و تعدادی از بچهها در همان محوطه به نماز ایستادند. در همین لحظات بود که درب اصلی پاویون باز شد و کاروان ماشینهای رئیسجمهور بیرون آمدند. ماشین جلویی که گمانم یک مگان مشکیرنگ شیشهدودی بود جلوتر بود (همان که آگاهانه یا ناآگاهانه در رسانههای حامی رئیسجمهور به عنوان ماشین ایشان معرفی شد و عکسش تیتر شرق شد) و پشت سرش ماشین شاسیبلندی بود که رئیسجمهور از سقف بازشوی آن بیرون آمده بود و برای جمعیت دست تکان میداد.
جمعیت به شکل تونل ایستاده بودند و هواداران روحانی که حالا ماشین رئیسجمهور در بینشان بود در حمایت از او شعارهای مختلف میدادند: «روحانی مچکریم»، «ناجی ملت آمد / یاور رهبر آمد»، «بازم کلیدو رو کرد / دنیا رو زیر و رو کرد» و ... . ماشینها جلوتر که آمدند گوسفندها را جلویشان قربانی کردند.
ماشینها از تونل انسانی هوادار روحانی خارج و وارد جمعیت ما شدند. رئیسجمهور داشت دستانش را تکان میداد که همه بچهها با شعارهای ممتد مرگ بر آمریکا اطراف ماشین به راه افتادند. من هم چسبیده به ماشین روحانی بودم. چند ثانیهای که گذشت، محافظ روحانی سرش را گرفت و او را به داخل ماشین هل داد. شعارهای مرگ بر آمریکا همچنان ادامه داشت. ماشین چند متری که جلوتر آمد به صف نماز بچهها رسید و اصرار داشت که باید رد شود. بچهها سعی کردند ماشین را که رانندهاش بر گاز دادن تاکید داشت متوقف کنند. یک نفر اینجا خودش را جلوی ماشین انداخت و سعی کرد جلوی آن دراز بکشد. بچهها خیلی ناراحت شده بودند از اینکه ماشین آقای روحانی مگر نمیدانست که اینجا بچهها دارند نماز میخوانند؟ از طرفی لاین کناری خالی بود و به راحتی ماشینها میتوانستند از آن خط حرکت کنند اما متاسفانه صف بچهها را شکستند با ماشین و خدا رحم کرد که اتفاقی جز پاره شدن لباس برای بچهها پیش نیامد.
خلاصه با لطایفالحیلی که چندان هم لطیف نبود، نماز را به هم زدند و ماشین رئیسجمهور یکدفعه پرگاز رفت و چند متر جلوتر از جمعیت قرار گرفت. یکدفعه من دیدم تقریبا از ته جمعیت ما یک لنگهکفش پرتاب شد؛ لنگهکفشی که با ماشین رئیسجمهور هفت هشت متر فاصله داشت و در بین جمعیت خودمان به زمین افتاد و در آن جمعیت هم اصلا به چشم نیامد و من و یکی دو نفری که دیدیم با خودمان گفتیم اوه اوه! این دیگه کار کدام احمقی بود؟ خوب شد به کسی نخورد. آخر قضیه که آمدیم برویم دیدم یکی لنگهکفشی دستش بود و میگفت وسط جمعیت افتاده بوده.
خلاصه تیم ماشینهای رئیسجمهور رفتند و ما بودیم و جمعی از هواداران روحانی. تقریبا حدود بیست دقیقه یا نیم ساعتی ما و آنها روبهروی هم و قاطی با هم شعار میدادیم. شعار اصلی ما «مرگ بر آمریکا» و «منفعت ملی ما گم شده / آیا عمل به حرف مردم شده» بود و آنها هم همان شعارهای «درود بر روحانی» و اینها. عکاسها و فیلمبردارها هم ریخته بودند لابلای جمعیت و عکاسی میکردند. عکس صادق شهبازی در حال داد زدن هم که معروف شد، همینجا گرفته شد.
نکته قابل توجه این بود که نه از ابتدای حضور بچهها تا آخر ماجرا، همانطور که خانم باران کوثری هم گفته، هیچ چالش و تنشی بین طرفین بهوجود نیامد.
به خاطر صدای تقریبا بلندی که دارم در شعارها کمکحال صادق شهبازی بودم. یکدفعه اونها شعار دادند که «ابالفضل علمدار / روحانی رو نگه دار». وقتی این را گفتند من در جواب تیکه اول خطاب به جمعیت گفتم «خامنهای نگه دار». تا این را گفتم صادق شهبازی آمد و گفت: نه نه نه! شعار رو تقابلی نکنید! فقط مرگ بر آمریکا!!!
دیگر هم ما خسته شده بودیم و هم هواداران دولت. قرار شد کار را تمام کنیم. صادق شهبازی آخرین شعار را بلند فریاد زد: «هموطن هموطن / ما همه با هم هستیم».
چه اتفاقی دارد میافتد؟!
یک بار با یکی از بچههای سابق انصار حزبالله حرف میزدم. میگفت میدانی چرا انصار بدنام شد؟ گفتم چرا؟ گفت چون رسانههای اصلاحاتی، تصویری از انصار حزبالله را به جامعه معرفی کردند که جامعه حالش از آنها به هم خورد. دیگر مهم نبود انصار به «چه چیزی» اعتراض میکند، مهم این بود که «انصار حزبالله» دارد اعتراض میکند و همین کافی بود که آن حرکت در جامعه زیر سوال رفته و مقبول واقع نشود. البته آن بنده خدا از اقدامات انصار که بهانه به دست مخالفین میداد و تقصیرات و اشتباهات خودشان حرفی نزد.
خلاصه اینکه اتفاقی که در آن زمان افتاد این بود که «رسانههای زنجیرهای و هماهنگ» با موج و فشار رسانهایشان، طیف معترض به دولت را به عنوان یک جناح «خشن و وحشی، بیمنطق، تندرو و افراطی و تعاملناپذیر» معرفی کردند که دیگر قابل تطهیر نبود و دیگر حرف آنها در جامعه خریدار نداشت.
امروز هم همان اتفاق قرار است بیفتد. هواداران افراطی دولت اعتدال در تلاش هستند که از مخالفین خود که حالا «دانشجوهای حزباللهی» دانشگاهها هستند، چهرهای خشن و غیرمنطقی و تعاملناپذیر ترسیم کنند تا پس از مدتی دیگر صدای آنها در جامعه شنیده و مقبول واقع نشود. دیگر مهم نباشد که دانشجوهای حزباللهی به «چه چیزی» معترض هستند! مهم این باشد که چون دانشجویان افراطی اعتراض دارند، حرفشان غلط است!
اتفاقی که در پوشش رسانهای ماجرای فرودگاه نیز افتاد همین بود. لنگهکفشی که اصلا در آن تجمع دیده نشد توسط بیبیسی بزرگنمایی شد و هواداران دولت اعتدال هم روی موجش سوار شدند و تلاش کردند اصل اعتراض را زیر سوال ببرند و وانمود کنند که پرتاب کفش مورد تایید همه دانشجویان معترض و اصلا طرحی از پیش تعیینشده بوده! این در حالی بود که همگان حتی خانم باران کوثری هم شهادت دادند که دانشجویان معترض کاملا مسالمتآمیز اعتراض کرده بودند و برای درگیری و تنش نیامده بودند.»
+ سلام.دوستان عزیزی که افتخارمیدن و به این وبلاگ سر میزنن من مدتیه تو فیسبوک به اسمalikhodabakhshi@gmail.comفعالیت میکنم. یاعلی